به من امروز تو فردای قیامت بنمایی

به من امروز تو فردای قیامت بنمایی

به من امروز تو فردای قیامت بنمایی

از درم گر که بدین قامت رعنا بدر آیی

مدعی کاش که روزی به کمند تو بیفتد

تا بداند که محالست ز دام تو رهایی

به گمانم که دلی در همه آفاق نباشد

که تو چون گوی به چوگان ملاحت نربایی

صیقل زنگ غم ار نیست جمال تو پس از چه

رخ بهر کس بنمایی غمش از دل بزدایی؟

من که جز یاد توام هیچ بدل راه ندارد

چون بگویم” که غم از دل برود چون تو بیایی”؟

با هوای تو کجا با خبرم از غم و شادی

چون کند هر که دهد دل به هوایت، دو هوایی؟

نه ز بیگانه بری مهر و نه از خویش عنایت

می ندانم به من دلشده بی مهر چرایی؟

نیست جایی که در آن جلوه نکرده است

جمالت عجب این است که ما هیچ ندانیم کجایی؟

پشتم از بار جدایی تو بشکست و عجب نیست

کوه افتد ز کمر گر بکشد بار جدایی

سالها رفت که جویای تو بودیم به هر سو

زان خبردار نبودیم که تو در دل مایی

بود امید که با ناخن تدبیر ز رحمت

گره از کار فروبسته”عبرت” بگشایی

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی