شب نشستن تا به روز

شب نشستن تا به روز

عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز

خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز

گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش

جمله شب می‌گداز و جمله شب خوش می‌بسوز

غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان

در میان آن خزان باشد دل عاشق تموز

گر تو عشقی داری ای جان از پی اعلام را

عاشقانه نعره‌ای زن عاشقانه فوز فوز

ور تو بند شهوتی دعوی عشاقی مکن

در ببند اندر خلاء و شهوت خود را بسوز

عاشق و شهوت کجا جمع آید ای تو ساده دل

عیسی و خر در یکی آخر کجا دارند پوز

گر همی‌خواهی که بویی بشنوی زین رمزها

چشم را از غیر شمس الدین تبریزی بدوز

ور نبینی کز دو عالم برتر آمد شمس دین

بر تک دریای غفلت مرده ریگی تو هنوز

رو به کتاب تعلم گرد علم فقه گرد

تا سرافرازی شوی اندر یجوز و لایجوز

جان من از عشق شمس الدین ز طفلی دور شد

عشق او زین پس نماند با مویز و جوز و کوز

عقل من از دست رفت و شعر من ناقص بماند

زان کمانم هست عریان از لباس نقش و توز

ای جلال الدین بخسپ و ترک کن املا بگو

که تک آن شیر را اندرنیابد هیچ یوز

۱ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی