یاد رخ یار

یاد رخ یار

هر عاشقی شام و سحر یاد رخ یارش کند

خوشتر ز خورشید فلک روشن شب تارش کند

هرگه نگاهی از کرم بر عاشقی کرد آن صنم

از هر غم و رنج و الم آسوده افکارش کند

چون در چمن گردد چمان بالای آن سرو روان

صد سجده سرو بوستان بر حسن رفتارش کند

گفتم بکش صورتگرا نقش رخ زیبای او

گفتا که غارت هوش من چشمان خمارش کند

گفتم به خیاط چمن سازی گر از گل پیرهن

بر آن بت نازک بدن ترسم که آزارش کند

نقاش را گفتم بکش گر قادری لعل لبش

گفت آن لب میگون مرا سرمست گفتارش کند

گفتم که دل بوسد لبت گفتا که می ترسم عسل

سودایی عشق مرا یکباره بیمارش کند

گفتم الهی در سخن راهی چنین دلکش مزن

گفتا که شیرین شور من لعل شکربارش کند

مهدی الهی قمشه ای

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی