در هزاران جام گوناگون٬ شرابی بیش نیست

در هزاران جام گوناگون٬ شرابی بیش نیست

در هزاران جام گوناگون٬ شرابی بیش نیست

گر چه بسیارند انجم ٬آفتابی بیش نیست

گر چه برخیزد ز آب بحر موجی بی شمار

کثرت اندر موج باشد٬ لیکن آبی بیش نیست

چون خطابی کرد با خود گشت پیدا کاینات

علت ایجاد عالم پس خطابی بیش نیست

یک سخن پرسید از خود در جهان جان ودل

جمله ء ارواح را زآن رو جوابی بیش نیست

گرچه بسیاری درین معنی کتب مسطور شد

جمله را خواندیم  حرفی از کتابی بیش نیست

ای که عالم را وجود و آبرویی مینهی

دربیابان  عدم عالم سرابی بیش نیست

چیست عالم ای که میپرسی نشان و نام او

بر محیط هستی مطلق  حبابی بیش نیست

ای که هستی  تو آمد روی دلبر را نقاب

برفکن از روی دلبر چون نقابی بیش نیست

مغربی آمد حجاب راه جان مغربی

در گذر از وی٬ چه شد٬ آخر حجابی بیشت نیست

شمس مغربی

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی