این جهان چون جنتستم در نظر

این جهان چون جنتستم در نظر

  کل عالم صورت عقل کلست

کوست بابای هر آنک اهل قل است

  چون کسی با عقل کل کفران فزود

صورت کل پیش او هم سگ نمود

  صلح کن با این پدر عاقی بهل

تا که فرش زر نماید آب و گل

  پس قیامت نقد حال تو بود

پیش تو چرخ و زمین مبدل شود

من که صلحم دائما با این پدر

این جهان چون جنتستم در نظر

  من همی‌بینم جهان را پر نعیم

آبها از چشمه‌ها جوشان مقیم

  بانگ آبش می‌رسد در گوش من

مست می‌گردد ضمیر و هوش من

  از هزاران می‌نگویم من یکی

ز آنک آکندست هر گوش از شکی

  پیش وهم این گفت مژده دادنست

عقل گوید مژده چه نقد منست

مولانا

 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی