که تو از هر درو دیوار پدیدار آیی

که تو از هر درو دیوار پدیدار آیی

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
ماه در ابر رود چون تو برآیی لب بام
گل کم از خار شود چون تو به گلزار آیی
روزِ روشن به تو از عشق نمودم ،شب تار
به امیدی که توام شمع شب تار آیی
سایه و روشن مهتاب چنانم آشفت
که تو از هر درو دیوار پدیدار آیی
چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده
در دل شب بسراغ من بیدار آیی
خرمن طاعت مسجد رود آنروز بباد
که تو از میکده با آتش رخسار آیی
 راستی رشته ی تسبیح گسستن دارد
چون تو ترسا بچه با حلقه ی زنّار آیی
 عمری از جان بپرستم شب بیماری را
گر تو یک شب به پرستاری بیمار آیی
با چنین دلکشی ای خاطره ی یار قدیم
حیفم آید که تو در خاطر اغیار آیی

لاله از خاک جوانان به در آمد که تو هم

شهریارا به سر تربت شهیار آیی

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی