تو می خواهی که تا تنها تو باشی

تو می خواهی که تا تنها تو باشی

تو می خواهی که تا تنها تو باشی

کس دیگر نباشد تا تو باشی

از آن  پنهان کنی هر لحظه ما را

ز چشم خلق  تا پیدا تو باشی

 چو بی ما نیستی یک لحظه موجود

نمی شاید که تو بی ما تو باشی

اگر دریای ما را غرقه گردی

چو قطره بعد از آن دریا تو باشی

از آن پس گر چو موج آیی به صحرا

حیات جمله ء صحرا تو باشی

ز جزوی گر به کلی باز گردی

چو کل در جمله ء اجزا  تو باشی

دویی اینجا نمیگنجد برون شو

که یا من باشم اینجا یا تو باشی

منم یکتای بی همتا تو خواهی

که تا یکتای بی همتا تو باشی

به سان مغربی خود را رها کن

به ما بگذار خود را تا تو باشی

شمس مغربی

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی