عقل و جان

عقل و جان

عقل بند ره روانست ای پسر

بند بشکن ره عیانست ای پسر

عقل بند و دل فریب و جان حجاب

راه از این هر سه نهانست ای پسر

چون ز عقل و جان و دل برخاستی

این یقین هم در گمانست ای پسر

مرد کو از خود نرفت او مرد نیست

عشق بی‌درد آفسانست ای پسر

سینه خود را هدف کن پیش دوست

هین که تیرش در کمانست ای پسر

سینه‌ای کز زخم تیرش خسته شد

در جبینش صد نشانست ای پسر

عشق کار نازکان نرم نیست

عشق کار پهلوانست ای پسر

هر کی او مر عاشقان را بنده شد

خسرو و صاحب قرانست ای پسر

عشق را از کس مپرس از عشق پرس

عشق ابر درفشانست ای پسر

ترجمانی منش محتاج نیست

عشق خود را ترجمانست ای پسر

گر روی بر آسمان هفتمین

عشق نیکونردبانست ای پسر

هر کجا که کاروانی می‌رود

عشق قبله کاروانست ای پسر

این جهان از عشق تا نفریبدت

کاین جهان از تو جهانست ای پسر

هین دهان بربند و خامش چون صدف

کاین زبانت خصم جانست ای پسر

شمس تبریز آمد و جان شادمان

چونک با شمسش قرانست ای پسر

۱ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی