من خراباتیم

من خراباتیم

من خراباتیم از من سخن یار مخواه

گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواه

من با کوری و مهجوری خود سرگرمم

از چنین کور تو بینایی و دیدار مخواه

چشم بیمار تو بیمار نموده است مرا

غیر هذیان سخنی از من بیمار مخواه

با قلندر منشین گر که نشستی هرگز

حکمت و فلسفه و آیه و اخبار مخواه

مستم از باده عشق تو و از مستِ چنین

پند مردان جهان دیده و هوشیار مخواه

۱ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی