من خراباتیم از من سخن یار مخواه
گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواه
من با کوری و مهجوری خود سرگرمم
از چنین کور تو بینایی و دیدار مخواه
چشم بیمار تو بیمار نموده است مرا
غیر هذیان سخنی از من بیمار مخواه
با قلندر منشین گر که نشستی هرگز
حکمت و فلسفه و آیه و اخبار مخواه
مستم از باده عشق تو و از مستِ چنین
پند مردان جهان دیده و هوشیار مخواه
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.