اینان مگر ز رحمت محض آفریده اند
کارام جان و اُنس دل ونوردیده اند
لطف آیتی است در حق اینان و،کبروناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریده اند
آید هنوزشان زلب لعل، بوی شیر
شیرین لبان نه شیر که شکرمزیده اند
پنداری آهوان تتارند مشک ریز
لیکن به زیر سایۀ طوبی چریده اند
رضوان مگر سراچۀفردوس بر گشاد
کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده اند
عذر است هندوی بت سنگین پرست را
بیچارگان مگر بت سیمین ندیده اند
این لطف بین که بر گِل آدم سرشته اند
وین روح بین که در تن آدم دمیده اند
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.