دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی


دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی!

 

تا پیش تو آورد مرا، بعد تو را برد!

قلبم شده بازیچۀ دنیای روانی

 

باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری؟

وقتی همه دادند به هم دست تبانی!

 

در چشم همه، روی لبم خنده نشاندم

در حال فروخوردنِ بغضی سرطانی

 

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه

هی بغض کنی؟ گریه کنی؟ شعر بخوانی؟

 

دل‌تنگ توام ای که به وصلت نرسیدم

ای کاش خودت را سر قبرم برسانی

 

سید تقی سیدی

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

با شعرا

آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست

غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی