عاشقم سوخته ام وا بگذارید مرا
لحظه ای با دل شیدا بگذارید مرا
من در افتاده ام از پا دگر ای همسفران
ببرید از من و تنها بگذارید مرا
سرنوشت من و دل بی سر و سامانی بود
به قضا و قدر اینجا بگذارید مرا
عاقلان راه سلامت به شما ارزانی
من که مجنونم و رسوا بگذارید مرا
خسته و کوفته از شور وشر زندگی ام
یکدم آسوده ز غوغا بگذارید مرا
تلخکامم که به غمخواری من بنشینید
شاد از آنم که به غمها بگذارید مرا
دل دیوانه ی عاشق نشود پند پذیر
بهتر آنست بخود وابگذارید مرا
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.