عاشقان را شد مدرس حسن دوست
دفتر و درس و سبقشان روی اوست
خامشند و نعرهٔ تکرارشان
میرود تا عرش و تخت یارشان
درسشان آشوب و چرخ و زلزله
نه زیاداتست و باب سلسله
سلسلهٔ این قوم جعد مشکبار
مسئله دورست لیکن دور یار
مولانا
عاشقان را شد مدرس حسن دوست
دفتر و درس و سبقشان روی اوست
خامشند و نعرهٔ تکرارشان
میرود تا عرش و تخت یارشان
درسشان آشوب و چرخ و زلزله
نه زیاداتست و باب سلسله
سلسلهٔ این قوم جعد مشکبار
مسئله دورست لیکن دور یار
مولانا
آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست
راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست
غافل منشینید ز تیمار دل ریش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست
ای همسفران باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.