کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
ماه در ابر رود چون تو برآیی لب بام
گل کم از خار شود چون تو به گلزار آیی
روزِ روشن به تو از عشق نمودم ،شب تار
به امیدی که توام شمع شب تار آیی
سایه و روشن مهتاب چنانم آشفت
که تو از هر درو دیوار پدیدار آیی
چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده
در دل شب بسراغ من بیدار آیی
خرمن طاعت مسجد رود آنروز بباد
که تو از میکده با آتش رخسار آیی
راستی رشته ی تسبیح گسستن دارد
چون تو ترسا بچه با حلقه ی زنّار آیی
عمری از جان بپرستم شب بیماری را
گر تو یک شب به پرستاری بیمار آیی
با چنین دلکشی ای خاطره ی یار قدیم
حیفم آید که تو در خاطر اغیار آیی
لاله از خاک جوانان به در آمد که تو هم
شهریارا به سر تربت شهیار آیی
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.